قوله تعالى: و منْ أظْلم ممن افْترى‏ على الله کذبا این آیه به مدینه فرو آمد در شأن مسیلمة بن حبیب الکذاب ابو المنذر الحنفى. کافران او را رحمن تهامه مى‏خواندند. دو کس فرستاد از مردمان خویش برسول خدا (ص). رسول ایشان را گفت: «ا تشهد أن مسیلمة نبى»؟ فقالا: نعم. فقال (ص): «لو لا ان الرسل لا تقتل لضربت اعناقکما».


دو کذاب خاستند بروزگار رسول خدا، و دعوى پیغامبرى کردند: یکى کذاب یمامه، مسیلمه، و دیگر کذاب صنعا، اسود العبسى. رسول خدا گفت: در خواب مرا چنان نمودند که دو سوار زرین در دست من بودى، و من در آن غمگین و اندوهگن گشته. وحى آمدى بمن که باد در آن دم. باد در آن دمیدمى، و هر دو از من بپریدندى. پس من تأویل نهادم که: آن هر دو دست او رنجن زرین آن دو کذاب اند که من در میان ایشان بودم، و در روزگار ایشان: یکى کذاب یمامه، و دیگر کذاب صنعا. قتاده گفت: این آیت در شأن هر دو کذاب فروآمد.


و منْ قال سأنْزل مثْل ما أنْزل الله این یکى عبد الله بن سعد بن ابى سرح القرشى است از بنى عامر بن لوى هام شیره عثمان عفان، لختى از قرآن و وحى بنوشت با ملاء رسول خدا (ص)، و گاه گاه از خواتیم آیت که نامهاى خداوند است عز و جل، چیز چیز تبدیل میکرد. «عزیز حکیم» «علیم حکیم» مینوشت، و آنچه باین ماند، و رسول خدا (ص) آن را میدید و خاموش میبود، و تغییر نمیکرد.


عبد الله بسکوت رسول (ص) بشک افتاد در ایمان خویش، که اگر راست میگوید که وحى است چرا تغییر نمى‏فرماید چون مى‏بیند که من تبدیل میکنم؟ و ذلک انه کان (ص) امیا لا یکتب. پس مرتد شد، و به مکه بازگشت و گفت: «سأنْزل مثْل ما أنْزل الله».


من قرآن فرو فرستم یعنى گویم، چنان که الله فرو فرستاد.


و گفته‏اند که چون این آیت آمد که: و لقدْ خلقْنا الْإنْسان منْ سلالة منْ طین رسول خدا املا میکرد، و وى مینوشت. چون اینجا رسید که: ثم أنْشأْناه خلْقا آخر عبد الله تعجب کرد از تفضیل خلقت آدمى بر آن ترتیب و بر آن نظم، و از سر آن تعجب گفت: «فتبارک الله أحْسن الْخالقین». رسول خدا (ص) گفت:«اکتبها فهذا نزلت».


عبد الله آن ساعت بشک افتاد، گفت: لئن کان محمد صادقا، لقد اوحى الى کما اوحى الیه، و لئن کان کاذبا لقد قلت کما قال، و از آن پس کافر گشت و بمکه باز شد. رسول خدا (ص) وى را گفت: «لا تقبله الارض»، فقال ابو طلحة: اتیت الارض التی مات فیها، فوجدته منبوذا، فقلت: ما شأن هذا؟ فقالوا: دفناه فلم تقبله الارض.


عکرمه گفت: این آیت در شأن النضر بن الحارث آمد که معارضه قرآن میکرد. در معارضه سوره و النازعات گفت: «و الطاحنات طحنا، و العاجنات عجنا، فالخابزات خبزا، فاللاقمات لقما. چون این معارضه با رسول خدا (ص) رسید، از غثاثت و رکاکت این سخن همه بخندیدند. یکى از صحابه گفت: هلا اتم السورة؟ چرا سورة تمام نکرد؟ گفتند: تمامى در چیست؟ گفت: فالخازیات خزیا. فأضحک الحاضرین و السامعین. و این نضر حارث همانست که میگفت: «لوْ نشاء لقلْنا مثْل هذا» اگر خواهیم ما نیز قرآن همچنین فرو نهیم و بگوئیم، و گفت. و معارضه وى این بود که رفت.


و لوْ ترى‏ إذ الظالمون این کلمتى است از کلمات تعظیم و تعجیب، نه در موضع شک. میگوید: اگر تو بینى اى محمد آن گه که این کافران و مشرکان در سکرات و شدائد و اهوال مرگ باشند، و الْملائکة باسطوا أیْدیهمْ ملائکه اینجا ملک الموت است و اعوان وى، و آن فریشتگان دست بعذاب بایشان فرا داشته، چنان که جاى دیگر گفت: «یضْربون وجوههمْ و أدْبارهمْ». «أخْرجوا أنْفسکم» اینجا قول مضمر است، یعنى: یقولون لهم اخرجوا انفسکم اى ارواحکم. ایشان را گویند بتعنیف و کره: بیرون دهید جانهاى خویش. مصطفى (ص) گفت: آن مرگ که آسان‏تر بود همچون خسک است که در پشم شتر آویزد، چه ممکن بود که آن بآسانى از وى بیرون آید.


عمر خطاب از کعب احبار پرسید که: تو جان کندن چگونه دانى؟ گفت: چنان که شاخى پر خار در درون کسى کنند، و هر خارى در رگى آویزد، و مردى قوى آن خار میکشد. و در خبر است که بوقت وفاة موسى (ع) رب العزة او را گفت: خویشتن را در مرگ چون یافتى؟ گفت: چون مرغ زنده که بریان کنند، نه قوت دارد که بپرد، نه بمیرد تا برهد. أخْرجوا أنْفسکم روا باشد که این سخن در قیامت با ایشان گویند بر سبیل توبیخ، یعنى: خلصوا انفسکم من العذاب، اى: لستم تقدرون على الخلاص.


الْیوْم تجْزوْن عذاب الْهون اى العذاب الذى یقع به الهوان الشدید. «بما کنْتمْ تقولون على الله غیْر الْحق» من انه اوحى الیکم و لم یوح. «و کنْتمْ عنْ آیاته تسْتکْبرون» اى تتکبرون على الایمان بالقرآن. و قیل: عن فریضة الله و القیام بها.


قال النبى (ص): «من سجد الله سجدة فقد برى‏ء من الکبر».


و لقدْ جئْتمونا فرادى‏ جمع فرید است، کقرین و قرآنى، و ردیف و ردافى.


یقال فرد الرجل یفرد فرودا فهو فارد، اذا تفرد، و رجل افرد و امراة فرداء، اذا لم یکن لها اخ. و لقدْ جئْتمونا این در قیامت با کافران گویند که شما بآخرت تنها آمدید بى مال و بى‏جفت و بى‏فرزند، یگانه بى هیچ کس، حفاة عراة غرلا، برهنه بى‏هیچ چیز. کما خلقْناکمْ أول مرة هم بر آن خلقت اول که در دنیا آمدید، یعنى که بعث شما همچون خلق شما، و نشأة ثانیه همچون نشأة اولى.


روى عن ابو هریرة قال: قال النبى (ص): «تنشق الارض عنکم، فأنا اول من تنشق عنه الارض، فتنسلون سراعا الى ربکم على سن الثلاثین مهطعین الى الداعى، فتوقفون فى موقف واحد سبعین عاما حفاة عراة غرلا بهما، لا ینظر الیکم، و لا یقضى بینکم.


فیبکى الخلائق حتى ینقطع الدم و یلحمهم العرق.


و روى ان عائشة قرأت: «و لقدْ جئْتمونا فرادى‏ کما خلقْناکمْ أول مرة»، فقالت: یا رسول الله واسوأتاه! ان الرجال و النساء یحشرون جمیعا، ینظر بعضهم الى سوأة بعض! فقال رسول الله (ص): «لکل امْرئ منْهمْ یوْمئذ شأْن یغْنیه»، لا ینظر الرجال الى الرجال، و لا النساء الى النساء، شغل بعضهم عن بعض.


و ترکْتمْ ما خولْناکمْ وراء ظهورکمْ اى ملکناکم و أعطیناکم من العبید و المال و المواشى، و ما نرى‏ معکمْ شفعاءکم الذین زعمْتمْ أنهمْ فیکمْ شرکاء اى فى خلقکم شرکاء. این جواب نضر حارث است و مشرکان عرب، که میگفتند: «هولاء شفعاءنا عند الله». رب العزة گفت: نمى‏بینم با شما آن شفیعان که بدروغ میگفتند که آن ما را انبازان‏اند در آفرینش شما. لقدْ تقطع بیْنکمْ نافع و کسایى و حفص از عاصم «بینکم» بنصب خوانند، و هو نصب على الظرف باقى برفع خوانند، یعنى تقطع وصلکم الذى کنتم تتواصلون به فى الدنیا. میگوید: پاره گشت و ببرید میان شما. همانست که که جاى دیگر گفت: «تقطعتْ بهم الْأسْباب». «و ضل عنْکمْ» اى: فى الآخرة، «ما کنْتمْ تزْعمون» فى الدنیا بأنه مع الله شریک.


إن الله فالق الْحب اى: شاقه. فلقت الشی‏ء اى: شققته، و کلمنى من فلق فیه اى من شقه. و گفته‏اند: فلق نامى است همه خلق را، لأن الخلق کله عن انفلاق یکون. و از على بن ابى طالب (ع) آرند که سوگند وى بیشتر این بود: «لا و الذى فلق الحبة و برأ النسمة».


مقاتل گفت: «إن الله فالق الْحب» اى البر و الشعیر و الذرة و الحبوب کلها. «و النوى‏» یعنى کل ثمرة لها نوى کالخوخ و المشمش و الغبیراء و الاجاص و ما کان من الثمار لها نوى، و فوقه ثمرة، و هذا یأتى على کل ما اخرجت الارض.


یخْرج الْحی من الْمیت مى‏بیرون آرد آدمى زنده و چهار پاى زنده از نطفه مرده، و همچنین مرغ زنده از خایه مرده. و مخْرج الْمیت من الْحی و بیرون آرنده مرده از زنده، یعنى نطفه مرده از حیوان زنده و خایه مرده از مرغ زنده. و یقال: «یخْرج الْحی من الْمیت» یعنى السنبلة من الحبة، «و مخْرج الْمیت من الْحی» یعنى الحب من السنبلة. مى‏بیرون آرد خوشه تازه از دانه خشک، و بیرون آرد دانه خشک از خوشه تازه و نبات تازه. و قیل: یخرج المومن من الکافر، و الکافر من المومن. «ذلکم الله» الذى فعل هذه الاشیاء التی تشاهدونها ربکم، «فأنى توْفکون» فمن این تصرفون عن الحق بعد هذا البیان؟! فالق الْإصْباح قراءت حسن بصرى است، فالق الْإصْباح یعنى که شکافنده روز است از شب. اصباح مصدر است مراد بآن اسم، چنان که حسن خوانده، و عرب گاه گاه مصدر اسم سازند، چنان که در صدر سورة الزمر است تنزیل یعنى منزل. و جاعل اللیل سکنا کوفى «و جعل اللیْل» خواند بر فعل ماضى، یعنى: جعل اللیل سکنا لخلقه. شب آرامگاه خلق ساخت، تا در آن بیاسایند از رنجها و تعبها که بروز کشیده‏اند، و یقال: کل ما سکنت الیه من بیت و أهل و وطن، فهو سکن. و کان من دعاء النبى (ص): «اللهم فالق الاصباح و جاعل اللیل سکنا، اقض عنى الدین، و متعنى بسمعى و بصرى، و قوتى فى سبیلک».


و الشمْس و الْقمر حسْبانا اى: جعل الشمس و القمر حسبانا. حسبانا خواهى نعت نه، خواهى بنزع صفت، چنان که آنجا گفت: «الشمْس و الْقمر بحسْبان».


اینجا «با» بیوکند، و معنى همانست. میگوید: خورشید و ماه را شمارى ساخت. آن را دو معنى گفته‏اند: یکى آنکه خود بشمار مى‏روند، و دیگر آنکه شما را عیارند و قانون.


و حسبان مصدر است همچون رجحان و نقصان، و روا باشد که جمع حساب بود همچون شهاب و شهبان و رکاب و رکبان. یقول: و جعل الشمس و القمر بحساب لا یجاوزانه فیما یدوران فى حساب حتى ینتهیا الى اقصى منازلهما لتعلموا عدد السنین و الحساب. «ذلک تقْدیر الْعزیز الْعلیم» العزیز فى ملکه بصنع ما اراد، العلیم بما قدر من خلقه.


و هو الذی جعل لکم النجوم لتهْتدوا بها فی ظلمات الْبر و الْبحْر ستارگان آسمان قسمى سیارات‏اند و قسمى ثوابت. سیارات بر روى فلک سیر میکنند، و ثوابت همچون قندیلها از فلک درآویخته. میگوید: این ستاره‏ها بدان آفریدم تا بآن نماز خویش را قبله سازید، و رفتن خویش را راه شناسید، و انقضاء فصول سال دانید. قدْ فصلْنا الْآیات اى قد بینا الآیات بذلک، و وقفنا العباد علیها، لقوْم یعْلمون یعلمون ما اراد الله بذلک من الدلالة على توحیده، و أن الله واحد لا شریک له.


و هو الذی أنْشأکمْ منْ نفْس واحدة معنى انشاء آفریدن است بابتدا، بى سببى که آن را واجب کند، و بى‏مثالى و بى‏عیارى که بوى استعانت کند، و این جز وصف کردگار قدیم و تواناى حکیم نیست، که همه را بغیرى حاجت است تا بوى استعانت کند. او را جل جلاله بکس نیاز نیست، و حاجت باستعانت نیست. «منْ نفْس واحدة» یعنى خلقکم من آدم وحده، فان حواء ایضا خلقت من ضلع من اضلاعه، فصار جمیع الناس منه. میگوید: شما را همه از یک تن یگانه آفریدم، و آن یک تن آدم است، که جفت وى حواء هم از آدم است، که از استخوان پهلوى وى آفریده. پس هر چه مردم است، همه از او آفریده. آن گه گفت: «فمسْتقر» قراءت ابن کثیر و ابو عمرو بکسر قاف است یعنى: فمنکم مستقر و منکم مستودع. میگوید: گاه مستقر بید در رحم مادر، آنجا آرام گرفته، و گاه مستودع بید در صلب پدر، آنجا بودیعت نهاده. قراءت باقى قراء بفتح قاف است یعنى: فلکم مستقر و لکم مستودع، میگوید: شما را از یک تن بیافرید، و آن گه شما را آرامگاهى است ودیعت جاى. گاهى درین ودیعت جاى نهاده، و گاهى در آن آرامگاه آرمیده. ودیعت گاه دنیا است، آدمى در آن آرمیده تا ابد: «إلى‏ ربک یوْمئذ الْمسْتقر». حسن بصرى را از این آیت پرسیدند.


جواب داد که: المستقر من مات، و المستودع انتم، آن گه گفت: یا ابن آدم انت ودیعة فى اهلک، و یوشک ان تلحق بصاحبک، و أنشد قول لبید:


و لا المال و الاهلون الا ودائع


و لا بد یوما ان ترد الودائع

از ابن عباس روایت کردند که گفت: مستقر ما قد خلق، و مستودع عند الله ما لم یخلق بعد. مستقر آنست که وى را آفریدند، و در دنیا آمد، و دنیا او را آرامگاه است، چنان که گفت: «و لکمْ فی الْأرْض مسْتقر»، و مستودع آنست که در علم خدا است که خواهد بود، و او را خواهد آفرید. سعید جبیر گفت: ابن عباس پرسید که زن خواستى یا ابن جبیر؟ گفتم: لا، و ما ارید ذلک یومى هذا. گفتم: نخواستم، و درین روز که منم سر آن ندارم که زن خواهم. گفتا: آن گه دست بر پشت من زد، و گفت: اما انه مع ذاک ما کان من مستودع فى ظهرک فسیخرج. «قدْ فصلْنا الْآیات» بیناها و فصلنا بعضها من بعض، «لقوْم یفْقهون» عن الله ما بین لهم.


و هو الذی أنْزل من السماء ماء رب العزة جل جلاله خبر میدهد از صنع‏ خویش، و بندگان را دلالت میکند بر وحدانیت خویش، و بر رهیگان منت مینهد برین نعمتهاى ریزان و نواختهاى بیکران. میگوید: او آن خداوند است که از آسمان آبى فرو فرستاد، یعنى باران که در آن آب هم حیات است و هم برکت و هم طهارت و هم رحمت. حیات آنست که گفت: و جعلْنا من الْماء کل شیْ‏ء حی، برکت آنست که گفت: و نزلْنا من السماء ماء مبارکا، و طهارت را گفت: و أنْزلْنا من السماء ماء طهورا، و رحمت را گفت: ینزل الْغیْث منْ بعْد ما قنطوا و ینْشر رحْمته.


فأخْرجْنا به یعنى بالماء نبات کل شیْ‏ء این را دو معنى گفته‏اند: یکى فأخرجنا به رزق کل شى‏ء. جاى دیگر میگوید: و فی السماء رزْقکمْ روزى شما در آسمانست یعنى در آن باران که از آسمان آید، و بآن نبات زمین برآید، و خلق از آن روزى خورند. معنى دیگر آنست که: فأخرجنا بالماء نبات کل صنف من النبات.


بیرون آوردیم بآن آب نباتى از زمین از هر صنفى و لونى از انواع حبوب و صنوف اشجار و الوان ثمار. آن گه تفصیل داد، گفت: «فأخْرجْنا منْه» یعنى: من الماء، و قیل: من النبات، «خضرا» یعنى: اخضر. یقال: اخضر فهو اخضر و خضر، کما یقال: اعور، فهو اعور و عور. میگوید: بیرون آوردیم از آن آب و از آن نبات، برگ سبز و خوشه سبز. حبا متراکبا رکب بعضه بعضا فى سنبله. تخمى بر هم نشسته، و دانه‏اى درهم رسته، و آن گندم است و جو و گاورس و کنجید و بزرکتان و امثال آن. بعضى از آن آرد آید طعمه آدمى را، و تخم بود نبات زمین را، و بعضى از آن روغن آید هم طعام را و هم روشنایى را، و تخم بود نبات را و افزودن را. همانست که رب العزة گفت جایها در قرآن: أحْییْناها و أخْرجْنا منْها حبا فمنْه یأْکلون، فأنْبتْنا به جنات و حب الْحصید، و الْحب ذو الْعصْف و الریْحان. ثم قال: و من النخْل منْ طلْعها قنْوان دانیة یعنى و أخرجنا من الماء، بیرون آوردیم بآن آب از درخت خرما، «منْ طلْعها» یعنى: اول ما یطلع منها. طلع آنست که از مزغ درخت آغاز کند، و بیرون آید، و قنوان آن شاخها است که از طلع برآمده، و سر در زیر آورده، و میوه از آن رسته، و در هم نشسته، «دانیة» صفت قنوان است، یعنى که: بزمین نزدیک است و بدست چننده آسان. زجاج گفت: منها دانیة و منها بعیدة، فاجتزء بذکر القریبة عن ذکر البعیدة، لدلالة الکلام علیه، کقوله تعالى و تقدس: سرابیل تقیکم الْحر، و لم یقل: تقیکم البرد، لأن فى الکلام دلیلا على انها تقى البرد، لأن ما ستر من الحر، ستر من البرد. و «جنات» اى: اخرجنا بالماء جنات، و هى البساتین. و سمى البستان جنة، و کل نبت متکاثف یستر بعضه بعضا فهو جنة، مشتق من جننت الشی‏ء، اذا سترته. میگوید: بیرون آریم بآن آب بستانها و رزانى از این انگورها و زیتون و انار. این دو درخت را از میان میوه‏ها جدا کرد از بهر آنکه از درختان این دو درخت لطیف‏تر است و طرفه‏تر. این دو درخت است از میوه‏دارها که شاخهاى آن از برگ هموار پر بود. یکى از خار مى‏بیاید، یکى از سنگ. آنکه از سنگ بیرون آید مى‏روغن دهد، و آنکه از خار مى‏بیرون آید از چوب تلخ مى‏نوش دهد، مشتبها فى الالوان و غیر متشابه فى الطعوم، مشتبها فى الطعوم و غیر متشابه فى الالوان. دو انار هام رنگ یکى ترش و یکى شیرین، برنگ و دانه و پوست چون هم، یکى چنان و یکى چنین.


«انْظروا إلى‏ ثمره إذا أثْمر و ینْعه» این نظر استدلال و عبرتست. میگوید: بنظر عبرت درین میوه‏ها نگرید که اول چون منعقد گردد! و بآخر چون فرا رسد! قراءت حمزه و کسایى «الى ثمره» بضمتین، و هو جمع الجمع، یقال: ثمرة، و جمع الثمرة ثمار و جمع الثمار ثمر، و مثله اکمة و آکام و اکم. باقى قراء بفتحتین خوانند «الى ثمره»، و هو جمع الثمرة، مثل قصبة و قصب. و معنى «ینع» پختن است و فرا رسیدن. یقال: ینع الثمر یینع ینعا و ینوعا، و أینع یونع ایناعا. و روا باشد که «ینع» جمع یانع نهند مثل تاجر و تجر، و یانع میوه پخته فرا رسیده بود، و در شواذ خوانده‏اند: «و یانعه».


إن فی ذلکمْ یعنى فى هذا الذى ذکر من صنیعه و عجائبه لعبرة لقوم یصدقون بأن الله خالق کل شى‏ء. این آیت دلیلى ظاهر است بر منکران بعث و نشور، میگوید: آن خداوند که از عجائب قدرت و بدائع فطرت و لطائف حکمت این چنین صنع نماید، که از یک آب و یک خاک و یک هوا چندین درختان رنگارنگ و میوه‏هاى گوناگون با رنگ با طعم با بوى بیرون آرد، و قدرت خود در آن بنماید، قادر است که فرداى قیامت خلق را از خاک برانگیزد، و مرده را زنده گرداند. اینست که رب العالمین گفت: کذلک یحْی الله الْموْتى‏ و یریکمْ آیاته لعلکمْ تعْقلون‏.